قوله تعالى: إن فی خلْق السماوات و الْأرْض ابن عمر در پیش عایشه صدیقه شد گفت: یا عایشه! از آن کارها و سرگذشتهاى رسول (ص) که مردم را شگفت آید و خیره سر کند یکى با من بگوى. عایشه گفت: یا ابن عمر! کارهاى رسول (ص) همه آنست که مردم را شگفت آید، و از آن درماند چون بشنود. در حجره و نوبت من بود، شبى در جامه خواب خفته بمن گفت: یا عایشه! اوفتد که مرا دستورى دهى امشب تا خداى را عبادت کنم و با ذکر وى پردازم. گفتم: یا رسول الله هر چند قرب تو و هواى تو دوست دارم، اما ترا بآنچه مىگویى دستورى دادم. پس برخاست و وضوى برآورد و در نماز شد، آن گه قرآن خواندن گرفت، و گریستن بر وى افتاد، چندان بگریست که خاک زمین از اشک وى تر شد، تا بوقت صبح برین صفت بود. پس بلال آمد تا او را از نماز بامداد آگاهى دهد، وى را دید که نهمار میگریست. گفت: یا رسول الله این همه گریستن چراست؟ نه گناهانت گذشته و آینده آمرزیدهاند؟
گفت: یا بلال! أ فلا اکون عبدا شکورا؟ پس بنده سپاسدار نیم؟ یا بلال! چرا نگریم؟ و امشب این آیت بمن فرو فرستادند: إن فی خلْق السماوات و الْأرْض و اخْتلاف اللیْل و النهار... الى آخر الآیات یا بلال ویل لمن قرأها و لم یتفکر فیها! على بن ابى طالب (ع) گفت: رسول خدا (ص) چون نماز شب را برخاستى در آسمان نگرستى این آیت بر خواندى: إن فی خلْق السماوات و الْأرْض تا آنجا که گفت: فقنا عذاب النار. و بخبرى دیگر مىآید که: اشد آیة فى القرآن على الجن هذه الآیة إن فی خلْق السماوات و الْأرْض. میگوید: در آفرینش آسمان و زمین، و شد آمد شب و روز از پس یکدیگر، این بجاى آن و آن بجاى این، نشانهایى است و عبرتهایى خداوندان خرد را، همانست که جاى دیگر گفت: یقلب الله اللیْل و النهار إن فی ذلک لعبْرة لأولی الْأبْصار، گفتهاند که: شب فرا پیش روز داشتن در ذکر از بهر آنست که شب اصل است، و روز از آن بیرون آورده، و فرا پى آن داشته، بحکم آن آیت که گفت عز جلاله: و آیة لهم اللیْل نسْلخ منْه النهار اى ننزع و نخرج منه النهار. ابن عباس گفت: قریش پیش جهودان شدند، گفتند: موسى (ع) بشما چه نشان آورد بر دلالت وحدانیت الله و نبوت خویش؟ گفتند: عصا و ید بیضا. بپیش ترسایان شدند گفتند: با عیسى (ع) چه بود از دلائل نبوت؟ ایشان جواب دادند که: کان یبرئ الأکمه و الأبرص و یحیى الموتى. پس بر مصطفى (ص) آمدند. گفتند: یا محمد! ما را نیز نشانى باید، و نشان آن خواهیم که رب العالمین این کوه صفا بازر کند! الله بجواب ایشان این آیت فرستاد: إن فی خلْق السماوات و الْأرْض الآیة.
روایت کردهاند از ابن عباس در آفرینش آسمان و زمین، که رب العزة جل جلاله اول نورى بیافرید پس ظلمتى، و آن گه از آن نور جوهرى سبز بیافرید چندان که هفت آسمان و هفت زمین، آن گه آن جوهر را بر خود خواند، جوهر از هیبت و سیاست نداء حق بر خود بگداخت، آبى گشت مضطرب و لرزنده، و تا بقیامت هم چنان مضطرب خواهد بود. این آب که تو مىبینى که در روش خود مىلرزد و مىجنبد از هیبت و سیاست آن نداء حق است. پس رب العالمین باد را بیافرید و آب بر پشت باد بقدرت بداشت، پس عرش عظیم بیافرید و بر آب نهاد، فذلک قوله عز و جل: و کان عرْشه على الْماء. پس از آب آتش پدید آورد، تا آب بر جوشید و از آن دخانى بر آمد و کفى بر سر آورد. رب العزة از آن دخان آسمان بیافرید و از آن کف زمین بیافرید. اختلاف است میان علما که اول کدام آفرید؟ و درستتر آنست که اول جوهر زمین آفرید، پس قصد آسمان کرد، و آسمانها را بیافرید. چنان که گفت عز و علا: ثم اسْتوى إلى السماء فسواهن سبْع سماوات. پس از آن زمین را دحى کرد، چنان که در قرآن است: و الْأرْض بعْد ذلک دحاها. و در خبر ابن عباس است: ثم نزل ببطن وج فدحیها، اى بسطها، و تمامى این خبر در سورة البقرة بیاوردهایم. و آسمانها که آفرید هفت آفرید، و زمین هفت، چنان که آنجا گفت: الله الذی خلق سبْع سماوات و من الْأرْض مثْلهن
همه زبر یکدیگر آفرید، بر هیأت صنوبر، هر چه بالاتر فراختر، و هر چه زیرتر تنگتر، آسمان هفتم فراختر است که برتر از همه آسمانهاست، و زمین هفتم تنگتر است که زیر همه زمینهاست. و گفتهاند: آسمان هفتم بر رنگ زمرد است سبز، نام آن عالیه، و تسبیح سکان آن: سبحان ربى الأعلى. و آسمان ششم بر رنگ یاقوت سرخ، نام آن عرش، و تسبیح سکان آن: سبحان الذى لا یبقى الا وجهه. آسمان پنجم برنگ زر و نام آن حیقوم، و تسبیح اهل آن: «سبحان ربنا العظیم». آسمان چهارم برنگ سیم سپید، نام آن ازیلون و تسبیح اهل آن: «سبوح قدوس ربنا الرحمن لا اله الا هو». آسمان سیوم برنگ شبه، نام آن ماعون، و تسبیح اهل آن: «سبحان الحى الذى لا یموت». آسمان دوم برنگ مس نام آن قدوم و بروایتى قیدوم، و تسبیح اهل آن: «سبحان ذى الملک و الملکوت». بعضى علما گفتهاند: زیر آسمان دنیا هفت فلک است، فلک اول قمر راست، قمر از آنجا تابد، برجى بدو روز و سیک روزى گذارد. فلک دوم زهره راست برجى به هفده روز گذارد. فلک سیوم عطارد راست برجى به بیست و شش روز گذارد. فلک چهارم آفتاب راست برجى بسى روز گذارد. فلک پنجم مریخ راست برجى بچهل و پنج روز گذارد. فلک ششم مشترى راست برجى بسالى گذارد. فلک هفتم فراخ ترین افلاک است و زیر آسمان دنیاست، زحل از آنجا تابد، و زحل گران رواست، هر روز دو دقیقه رود، برجى بدو سال و نیم گذارد، فلک بسى سال برد (؟). و این خلاف قول منجمان است که میگویند: هفت آسماناند، گویند وراء این هفت فلک، فلک هشتم است که آن را فلک الافلاک گویند، و این نزدیک اهل حق عرش عظیم است، و بالاء این یکى دیگر میگویند و آن را فلک الاثیر میخوانند، و میگویند محرک افلاک است، و بنزدیک اهل حق آنکه ایشان فلک الاثیر میخوانند خداست جل جلاله، و عز کبریاوه، و عظم شأنه.
الذین یذْکرون الله قیاما و قعودا روایت کنند از على بن ابى طالب و از ابن عباس که: ذکر اینجا نماز است، و معنى آنست که ایشان که نماز کنند بپاى ایستاده، پس اگر نتوانند عذرى را، نماز کنند نشسته، پس اگر نتوانند بپهلو خفته، اینست که رب العالمین گفت: قیاما و قعودا و على جنوبهمْ، و بر وفق این تفسیر مصطفى (ص) گفت عمران حصین را: «صل قائما و ان لم تستطع فقاعدا، فان لم تستطع فعلى جنب».
دیگر مفسران بر آنند که: این ذکر زبان است و صفت ایشان است که پیوسته بر مداومت خداى را یاد کنند، که آدمى ازین سه حال خالى نیست، یا بر پاى است یا نشسته یا خفته، یعنى بهمه حال و همه وقت ذاکر است، و ذکر فراوان کلید سعادت بندگان است، و سبب پیروزى جاودان، کما قال الله عز و جل و اذْکروا الله کثیرا لعلکمْ تفْلحون.
و عن معاذ بن جبل قال قال رسول الله (ص): اکثروا من ذکر الله على کل حال فانه لیس من عمل احب الى الله و لا أنجى للعبد من کل سیئة فى الدنیا و الآخرة من ذکر الله. قالوا: و لا القتال فى سبیل الله؟ فقال: لولا ذکر الله لم یومر بالقتال فى سبیل الله، و لو اجتمع الناس على ما امروا من ذکر الله ما کتب الله القتال على الناس، و ذکر الله لا یمنعکم من القتال، بل هو عون لکم على ذلک، فقولوا: لا اله الا الله، فقولوا: الله اکبر، و قولوا: سبحان الله، و قولوا: الحمد لله، و قولوا: تبارک الله، و انهن خمس لا یعدلهن شىء، و قال: طوبى لاقوام یحسبهم الناس مجانین لکثرة ذکر الله، و قال: من عجز منکم عن اللیل ان یکابده، و بخل بالمال أن ینفقه، و جبن عن العدو أن یجاهده، فلیکثر ذکر الله، و قال: الغفلة فى ثلاث: الغفلة عن ذکر الله، و الغفلة فیما بین طلوع الفجر الى طلوع الشمس، و الغفلة عن أن یغفل الرجل حتى یرکبه الدین، و قال: من صلى الغداة ثم قعد یذکر الله حتى تطلع الشمس جعل الله بینه و بین النار سترا. و قال: یقول الله عز و جل: یا ابن آدم! اذکرنى بعد صلاة الفجر ساعة، و بعد صلاة العصر ساعة، اکفک ما بین ذلک.
و یتفکرون فی خلْق السماوات و الْأرْض مقداد اسود گفت: در پیش بو هریره شدم، شنیدم از وى که رسول خدا (ص) گفت: «تفکر ساعة خیر من عبادة سنة».
گفتا: و در پیش ابن عباس شدم شنیدم از وى که گفت: رسول خدا (ص) گفت: «تفکر ساعة خیر من عبادة سبع سنین».
گفتا: پس در پیش ابو بکر صدیق شدم، شنیدم از وى که میگفت: سمعت رسول الله یقول: تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة.
مقداد گفت: این بر من مشکل شد. پیش مصطفى (ص) شدم، و قصه با وى گفتم. مصطفى (ص) گفت: صدقوا فیما قالوا، آن گه خواست که تحقیق آن با من نماید، ابو هریره را بخواند، گفت: یا باهریرة فیما ذا تتفکر؟ فقال: فى خلق السماوات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار. فقال رسول الله: تفکرک خیر من عبادة سنة.
آن گه ابن عباس را بخواند، گفت: یا ابن عباس فیما ذا تتفکر؟ قال: فى الموت و هول المطلع. قال: تفکرک خیر من عبادة سبع سنین.
آن گه بو بکر را بخواند، گفت: یا ابا بکر تو تفکر بچه کنى؟
گفت: یا رسول الله چون از احوال و اهوال قیامت بر اندیشم، و آن سیاست و انواع عقوبت که الله تعالى عاصیان و مجرمان را ساخته است با خود اندیشه کنم، که چه بودى اگر الله تعالى مرا شخصى عظیم دادى در قیامت، چنان که دوزخ را بمن پر کردى، تا وعده وى راست شدى! و این بیچارگان بدبختان را از آتش و عقوبت برهانیدى! رسول خدا گفت: یا ابا بکر تفکرک خیر من عبادة سبعین سنة.
ربنا ما خلقْت هذا باطلا اینجا مضمرى است، یعنى: و یقولون ربنا ما خلقت هذا باطلا، اى خلقا باطلا، یعنى خلقته دلیلا على حکمتک و کمال قدرتک.
سبْحانک اى تنزیها لک من أن تکون خلقتهما بالباطل.
فقنا اى اصرف عنا عذاب النار. جایى دیگر گفت: ربنا اصْرفْ عنا عذاب جهنم. این دعاهایى است که رب العزة مومنانرا مىدرآموزد، و میگوید: مرا چنین خوانید، و بمن تقرب چنین کنید. ربنا إنک منْ تدْخل النار فقدْ أخْزیْته از «خزى» است و خزى رسوایى است و خوارى، و گفتهاند از «خزایت» است، و خزایت شرمسارى است، یعنى که مومن عاصى را شرمسار کند و کافر را رسوا و خوار کند. سعید مسیب گفت: این خصوصا کافرانراست که هرگز از دوزخ بیرون نیایند، معناه انک من تخلد النار فقد اخزیته اى اهلکته، و ما للظالمین یعنى الکفار «منْ أنْصار یمنعونهم من عذاب الله.
ربنا إننا سمعْنا منادیا.. یعنى محمدا (ص)، و قیل هو القرآن یدعو الى الایمان، و ذلک شهادة أن لا اله الا الله، و أن محمدا عبده و رسوله. قتاده گفت که: الله تعالى خبر داد از مومنان انس و مومنان جن که چه گفتند؟ مومنان جن را گفت: فقالوا إنا سمعْنا قرْآنا عجبا یهْدی إلى الرشْد فآمنا به. انس را گفت: ربنا إننا سمعْنا منادیا ینادی للْإیمان أنْ آمنوا بربکمْ فآمنا ربنا فاغْفرْ لنا ذنوبنا و کفرْ عنا سیئاتنا اى: و استر عنا ذنوبنا بقبول الطاعات حتى تکون کفارة لها.
و توفنا مع الْأبْرار و هم الأنبیاء و الأولیاء، یعنى: توفنا فى جملتهم حتى تحشرنا معهم و فى زمرتهم.
ربنا و آتنا ما وعدْتنا على رسلک اى على السنتهم من النصر لنا، و الخذلان بعدونا. میگوید: بار خدایا آنچه ما را وعده دادى بر زبان پیغامبران که مومنانرا نصرت دهم، و کافران را مقهور و مخذول کنم، و قرآن بدان ناطق که إنا لننْصر رسلنا و الذین آمنوا فی الْحیاة الدنْیا. جایى دیگر گفت: کان حقا علیْنا نصْر الْموْمنین
، خداوندا! این وعده نصرت که ما را دادى منجز کن، و اعلاء کلمه حق را اعداء دین مقهور و مخذول کن.
آن گه گفت: إنک لا تخْلف الْمیعاد خداوندا! دانم که تو وعده خلاف نکنى، لکن ما را صبر نیست، هر چه کنى زود کن. پس رب العالمین این بىصبرى مومنانرا عذر بنهاد، گفت: آدمى را شتابنده آفریدم، از آنست که مىصبر نکند، کما قال عز و جل: و کان الْإنْسان عجولا، خلق الْإنْسان منْ عجل سأریکمْ آیاتی فلا تسْتعْجلون.
روى انس بن مالک قال قال رسول الله (ص): «من وعده الله عز و جل على عمل ثوابا فهو منجزه له، و من وعده على عمل عقابا فهو بالخیار».
یکى از ابو عمرو علا پرسید که: الله تعالى وعده خلاف کند؟ جواب داد که نکند خلاف وعده، پرسید که: وعید خلاف کند؟ جواب داد که: کند. گفت: چه معنى را چنین است؟ گفت: خلاف وعده نشان عیب است، و الله از عیب پاکست و منزه، و خلاف وعید اظهار کرم است، و الله تعالى از همه کریمان کریمتر، و از همه بخشایندگان بخشایندهتر، و فى معناه انشد:
و انى و ان اوعدته او وعدته
لمخلف ایعادى و منجر موعدى
فاسْتجاب لهمْ ربهمْ قال الحسن (ع): ما زالوا یقولون ربنا! ربنا! حتى استجاب لهم ربهم.
و روى عن جعفر الصادق (ع) قال: من حزنه امر فقال خمس مرات ربنا، نجاه الله مما یخاف و أعطاه ما اراد. قیل له: و کیف؟ فقرأ: الذین یذْکرون الله قیاما و قعودا الى قوله، إنک لا تخْلف الْمیعاد.
قال عثمان بن عفان: من قرأ فى لیلة: إن فی خلْق السماوات و الْأرْض الى آخرها، کتبت له بمنزلة قیام لیلة.
فاسْتجاب لهمْ ربهمْ این «فا» فاء جوابست، و این استجابت جواب آن قول مضمر است که: یقولون ربنا... أنی لا أضیع عمل عامل این نصب همزه از بهر آنست که تفسیر اجابت است. میگوید: پاسخ کرد ایشان را خداوند ایشان، که من ضایع نکنم کردار هیچ کارگر را، یعنى چون کردار نیکو بود بصفت شایستگى.
چنان که جاى دیگر گفت: إنا لا نضیع أجْر منْ أحْسن عملا. ضیاع و ضلال در لغت یکى است. منْ ذکر أوْ أنْثى بعْضکمْ منْ بعْض سبب نزول این آیت آن بود که ام سلمه گفت: یا رسول الله چونست که الله تعالى همه ذکر مردان میکند در هجرت، و ذکر زنان نمىکند؟ رب العالمین این آیت بجواب وى فرستاد که: مزد هیچ کارگر ضایع نکنم از مردان و از زنان شما که مومناناید، و معنى بعْضکمْ منْ بعْض آنست که: شما همه از یکدیگراید، یکدیگر را برادران و خواهران، و یکدیگر را همدینان، و یکدیگر را خویشان. یعنى خویشى در دین، و در نصرت، و در موالات، چنان که جایى دیگر گفت: و الْموْمنون و الْموْمنات بعْضهمْ أوْلیاء بعْض. و گفتهاند: معنى آنست که: حکم همگان در ثواب یکسان است.
فالذین هاجروا و أخْرجوا منْ دیارهمْ این مصطفى (ص) است و مهاجرة الأولى آنان که مشرکان ایشان را از مکه بیرون کردند.
و أوذوا فی سبیلی یعنى فى طاعتى و دینى، این سابقان مسلماناناند.
و قاتلوا و قتلوا این عامه مهاجراناند. قراءة حمزة و الکسائى «و قتلوا و قاتلوا» یعنى قتل بعضهم و قاتل من بقى منهم. و قیل: فیه اضمار «قد»، اى: و قتلوا و قد قاتلوا. مکى و شامى و قاتلوا و قتلوا مشدد خوانند، یعنى: انهم قطعوا فى المعرکة. باقى و قاتلوا و قتلوا بتخفیف خوانند، اى: قاتلوا حتى قتلوا.
لأکفرن عنْهمْ سیئاتهمْ الآیة، روى عبد الله بن عمیر، قال: سمعت رسول الله (ص) یقول: ان الله عز و جل یدعو یوم القیامة بالجنة، فتأتى بزخرفها و زینتها، فیقول الرب: این عبادى الذین قاتلوا فى سبیل الله، و اوذوا فى سبیلى، و جاهدوا فى سبیلى؟
ادخلوا الجنة بغیر حساب و لا عذاب. فتأتى الملائکة فیسجدون و یقولون: نحن نسبح اللیل و النهار، و نقدس لک، من هولاء الذین آثرتهم علینا؟ فیقول الرب: هولاء عبادى الذین اوذوا فى سبیلى. فتدخل علیهم الملائکة و تقول: سلام علیْکمْ بما صبرْتمْ فنعْم عقْبى الدار.
لا یغرنک مخفف. قراءت رویس است از یعقوب، لا یغرنک قراءت عامه قراء است، و هر چند که خطاب با پیغامبر است اما مراد باین امت است، اى: «لا یغرنکم ایها المومنون»، مومنان امت را میگوید: نگر تا شما فریفته نشوید بآنکه کافران در شهرها میگردند بایمنى و برخوردارى! این بآن گفت که بعضى مومنان مشرکان عرب را دیدند با تنعم و تفرج که در شهرها میگشتند و بازرگانى میکردند، و خوش مىزیستند بآسانى و فراخى و راحت، گفتند: چونست که دشمنان خدا و رسول (ص) چنیناند؟ و ما که مومنانیم به بىکامى و بىمرادى روزگار بسر میبریم؟
رب العالمین آرام دل ایشان را این آیت فرو فرستاد، و همانست که جاى دیگر گفت: فلا یغْررْک تقلبهمْ فی الْبلاد.
آن گه گفت: متاع قلیل اینجا ضمیرى است، اى ما یتقلبون فیه متاع قلیل و مثله قوله عز و جل: قلْ متاع الدنْیا قلیل، و قال النبی (ص): ما الدنیا فى الآخرة الا مثل ما یجعل احدکم اصبعه فى الیم فلینظر بم یرجع؟!
و قال (ص): ما الدنیا فى ما مضى منها الا کمثل ثوب شق باثنین، و بقى خیطه، الا فکان ذلک الخیط قد انقطع.
ثم مأْواهمْ جهنم و بئْس الْمهاد. اى بئس المستقر الذى یمهدون الیه.
لکن الذین اتقوْا ربهمْ الآیة «لکن» کلمتى است در موضع استثناء، در آن موضع است که پارسى گوید بارى.
لهمْ جنات تجْری منْ تحْتها الْأنْهار خالدین فیها نزلا منْ عنْد الله نزل نامى است پیشین چیزى که در منزل نازل را حاضر کنند.
ثم قال: و ما عنْد الله خیْر للْأبْرار یعنى: خیر لهم من متاع الکفار، همانست که آنجا گفت: و الْباقیات الصالحات خیْر عنْد ربک ثوابا، ما عنْدکمْ ینْفد و ما عنْد الله باق، و رحْمت ربک خیْر مما یجْمعون، و الْآخرة خیْر لمن اتقى، و لدار الْآخرة خیْر للذین اتقوْا أ فلا تعْقلون.
قال عمر دخلت على رسول الله (ص) فاذا هو مضطجع على رمال حصیر لیس بینه و بینه فراش قد اثر الرمال بجنبه، متکئا على وسادة من ادم، حشوها لیف. قلت: یا رسول الله ادع الله فلیوسع على امتک، فان فارس و الروم قد وسع علیهم و هم لا یعبدون و الله، فقال: أوفى هذا انت یا ابن الخطاب؟! اولئک قوم عجلت لهم طیباتهم فى الحیاة الدنیا. و فى روایة أخرى. «أما ترضى أن تکون لهم الدنیا و لنا الآخرة».
و إن منْ أهْل الْکتاب الآیة ابن عباس و جابر و انس و قتاده گفتند: این آیت در شأن نجاشى فرود آمد ملک حبشه. جبرئیل آمد مصطفى (ص) را از مرگ وى خبر کرد، رسول (ص) بگورستان بقیع بیرون شد، با یاران وى، رب العالمین حجاب از پیش دیده مصطفى (ص) برداشت، تا از مدینه بزمین حبشه نگرست، و آن سریر که هیکل نجاشى بر آن بود بدید، بر وى نماز کرد بچهار تکبیر، آن گه از بهر وى آمرزش خواست، و یاران را گفت که از بهر وى آمرزش خواهید. منافقان گفتند این چیست که بر علجى حبشى نصرانى که نه بر دین ویست نماز میکند؟ پس رب العالمین این آیت فرستاد در شأن وى، و گواهى داد بایمان وى. عطا گفت: چهل مرد از اهل نجران از بنى الحرث بن کعب و سى و دو مرد از زمین حبشه و هشت مرد از روم بر دین عیسى (ع) بودند. پس به مصطفى (ص) ایمان آوردند، رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد. ابن جریح و ابن زید گفتند: در شأن عبد الله خزرجى آمد ابو یوسف امام بنى اسرائیل و گواه الله که رب العالمین در حق وى گفت: قلْ کفى بالله شهیدا بیْنی و بیْنکمْ و منْ عنْده علْم الْکتاب، و کم کسى را در قرآن چندان آیتهاى مدیح است مکشوف و مبین، که ویراست.
و إن منْ أهْل الْکتاب لمنْ یوْمن بالله و ما أنْزل إلیْکمْ یعنى القرآن و ما أنْزل إلیْهمْ یعنى التوریة و الانجیل، «خاشعین» اى متواضعین لله عز و جل، لا یشْترون بآیات الله ثمنا قلیلا اى عرضا یسیرا من الدنیا، کفعل الیهود مما اصابوا من سفلتهم، من المآکل، من الطعام و الثمار عند الحصاد.
أولئک لهمْ أجْرهمْ عنْد ربهمْ إن الله سریع الْحساب فیه ثلاثة اقوال: احدها اذا حاسب حاسب حسابا یسیرا، و الثانی سریع الخبر یجازى بحساب العمل، و الثالث حافظ اعمال العباد، لا یدخل علیه فى ذلک ما یدخل على المحاسب من التذکیر و الغلط، جل الله عن ذلک.
یا أیها الذین آمنوا اصْبروا... این صبر است بر گزاردن احکام شرع، و فرمانهاى حق، و بر مقاسات انواع بلا که باراده و تقدیر حق ببنده رسد، و حقیقت آن ترک شکوى است، و صدق رضا، و قبول قضا بجان و دل، و منه
قوله (ص) حکایة عن الله عز و جل: «من لم یصبر على بلائى، و لم یشکر نعمایى، و لم یرض بقضایى، فلیطلب ربا سواى».
و صابروا این صبر است در قتال مشرکان، و کوشیدن در دین حق، و نصرت مسلمانان. و رابطوا معنى «مرابطه» آنست که لشکر مسلمانان در ثغرهاى کفار اسپان ساخته دارند، بر آخرها بسته، تا اذاى کفار از مسلمانان باز دارند و نصرت دین اسلام را بکوشند. از ربط گرفتهاند و معنى «ربط» بستن است و استوار کردن، و منْ رباط الْخیْل ترْهبون به عدو الله ازین است. پس هر کسى که در ثغر نشیند و دین اسلام بپاى دارد، باقامت حرب یا باظهار حجت، او را «مرابط» گویند اگر چه مرکب و خیل ندارد.
قال رسول الله (ص): «من رابط یوما فى سبیل الله جعل الله بینه و بین النار سبع خنادق، کل خندق منها سبع سماوات و سبع ارضین.
و قال (ص): رباط یوم و لیلة خیر من صیام شهر و قیامه، و ان مات جرى علیه عمله الذى کان یعمله، و اجرى علیه رزقه.
و گفتهاند: معنى «مرابطه» مراقبة است و انتظار، یعنى انتظار الصلاة بعد الصلاة. و دلیل برین قول خبر مصطفى (ص) است.
قال (ص): أ لا اخبرکم بما یمحو الله به الخطایا، و یرفع به الدرجات؟ قالوا بلى یا رسول الله! قال: اسباغ الوضوء على المکاره، و کثرة الخطأ الى المساجد، و انتظار الصلاة بعد الصلاة، فذلکم الرباط.
و اتقوا الله اى: فى کل ما امرکم به، و نهاکم عنه، فمن فعل فقد أفلح، فذلک قوله لعلکمْ تفْلحون.
روى ابو هریرة عنه: ان رسول الله (ص) کان یقرأ عشر آیات من آخر آل عمران کل لیلة.